ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/17 4:30 عصر
FIMUKE برگزار می کند:
زاویه دید/ سلسله نشست های تحلیل و بررسی فیلم های سینمایی
با استفاده از تئوری های جامعه شناسی
* فیلم ارباب جنگ، ساخته اندرونیکل 19/9/86
* فیلم گیلانه، ساخته رخشان بنی اعتماد 26/9/86
* فیلم زندگی در جنگ، ساخته گادفری رجیو 3/10/86
* جلسه تحلیل و بررسی 4/10/86
سالن شهید مطهری
دانشکده ارتباطات و علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/17 4:29 عصر
حجاب از منظر غرب و دنیای امروز
سخنرانان:
دکتر رامین
دکتر شیرین احمدنیا
شنبه 17/9/86
ساعت 12:15
سالن شهید مطهری
دانشکده ارتباطات و علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/16 12:46 عصر
تا حالا یه بچه مارمولک دم بریده تحصیلکرده رو تو پلاستیک پرس شده دیدی؟
اگه ندیدی یه نگاه به کارت دانشجوئی ات بنداز!
روزت مبارک دانشجو!!!
(یک کلام از مادر عروس!)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/16 11:30 صبح
دستنوشته ای از آقای خاتمی برای حقیر!
این عکس صرفا برای گل قلی در اینجا به نمایش گذاشته شده و
جنبه قانونی ندارد.
گل قلی عزیز اینو برات گذاشتم تا بعدا ادامه بحثمون را داشته باشیم
البته اگه دیگه بحثی مونده باشه!!!
هه هه هه !
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/15 11:30 عصر
اینم یه تقدیمی جالب که آقای مهندس برام فرستادن:
تقدیم به زهرا و سوزان برای خونسردی، درک و حمایتهاشون در روند تالیف این کتاب، که شامل ساعتها به عهده گرفتن امورات خانواده از طرف آنهاست در حالی که همسرانشان (یونس و جان) به صفحه کامپیوتر خیره بودند.
کتاب:
fluid mechanics
ممنون از ایشون
منتظر شما هم هستم
یاعلی
بی سرزمین تر از باد
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/13 7:9 عصر
یه مدّت بود تمام دیوار نوشته ها و جمله هایی که پشت ماشینها و کامیون ها نوشته بود رو توی دفترم یادداشت میکردم. خیلی برام جالب بود.
اما حالا چند وقته که تصمیم گرفتم هر چی کتاب دستم میاد، قسمت تقدیم به .... رو دقیق تر بخونم یه جوری به قول دکتر شادرو تحلیل محتوا کنم. خیلی از نویسنده خیلی ساده و معمولی و کلیشه ای کتابشون رو به کسی تقدیم کردن، بعضیا فقط تشکر کردن و اصلا کتاب رو به کسی تقدیم نکردن، بعضیا هم در قالب خیلی نو و تازه و سرشار از لطافت کتابشون رو به کسی هدیه کردن. یکی به استادش، یکی به یکی از ائمه، یکی به مادر یا پدرش، یکی به خانواده اش، و ....! واقعا خوندنی ان! همه این تقدیمی ها رو توی دفترم یادداشت کردم. یه کلکسیون مدل جدید برا خودم درست کردم.
چند روز پیش رفته بودم یه مرکزی برای کار دکتر عبداللهی. توی سالن انتظار نشسته بودم تا نوبتنم بشه و برم به کارم برسم. کنارم یه کتابخونه کوچیکی بود. کتابهای جالبی توش چیده شده بود. خیلی گلچین شده و اختصاصی بودن. اولین کتابی که توجه ام رو به خودش جلب کرد کتابی بود بنام: "بسوی سیمرغ" بلند شدم و رفتم سراغش. اول از همه هم شروع کردم به خوندن تقدیم به .... کتاب! خیلی برام جالب بود. همون جا تند تند توی یه ورق کاغذ نوشتمش. فکر میکنم برای شما هم جالب باشه. اینجوری شروع شده بود:
ـ همسر عزیزم؛
این هدیه را از من بپذیر. این اوراق را ناچیز مگیر، که سخن از عارف بزرگ، عطار نیشابوری است. نوشته های من، آن ارج و مقدار را نداشت که به تو هدیه شود، خود را در سایه عظمت عطار کشیدم، آنگاه جرأت یافتم که آنچه فراهم آمده به تو تقدیم دارم. این هدیه نیست که به پاس شب بیدار ماندن ها، رنج کشیدن ها، سرزنش و ملامت شنیدن های تو، به پایت ریخته شده است. من جز آثار این خامه ناتوان، دیگر چیزی ندارم، که تو بتوانی، در برابر هم چشمان خود، به آن مباهات کنی.
هر زنی از داشتن های خود بالید و به تو فخر و ناز فروخت و از زر و زیور و یاقوت و گوهر خود با تو سخن گفت، بگو: شوهر من جز قلمی شکسته ندارد و من به این فقر فخر می کنم. باشد که تو نیز این جبروت، دریابی و از نداشتن ها درد نکشی.
قاضی شکیب
تا حالا توی این چند ده تا کتابی که بررسی کردم، متن بالا یکی از زبیاترین متنهایی بود که خونده بودم البته متنهای مربوط به تقدیمی ها!
چند تا تقدیمی دیگه هم بود که نسبت به بقیه متفاوت تر بود که براتون می نویسمشون، دیگه قضاوت با خودتون!
ـ تقدیم به دخترم لاله که در همکاری با من صمیمانه "دو دره" می کرد! (کتاب پس کوچه های فرهنگ، جامع ترین فرهنگ لغات شفاهی زبان فارسی؛ 15هزار اصطلاح، کنایه و تکیه کلام عامیانه، پژوهش و نگارش: حبیب الله پرچمی؛ استاد خوبم در درس ادبیات فارسی ترم اول دانشکده.....حضورش مستدام باد!)
ـ تقدیم به آنان که هرگز "حقیقت" را به پای "وجاهت" قربانی نکردند. (کتاب چرا درمانده ایم؟ جامعه شناسی خودمانی، نوشته حسن نراقی)
ـ خامه مشک سای من، گر بنگارد این رقم ... صفحه روزگار را، مملکت ختا کند (کتاب فاطمه(س) تجلّی غیب، نوشته محمد باقر نحوی)
ـ به آنکه از شک نمی هراسد، به آنکه در جستجوی چراها خستگی نمی شناسد، حتی به بهای رنج مُردن. به آنکه بر سر دو راهی دادن یا ندادن زندگی است تقدیم. تقدیم از سوی زنی به همه زنان(کتاب نامه به کودکی که هرگز به دنیا نیامد، نوشته اوریانافالاچی، ترجمه داوود نوابی)
ـ به یاد پدرم و برای مادرم (کتاب زبان، منزلت و قدرت در ایران، نوشته ویلیام بی من)
شما هم اگه چیز قشنگی پیدا کردید حتما برام بفرستید. منتظرم
یاعلی
مخلص همه؛ بی سرزمین تر از باد
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/11 10:22 عصر
هر فیلمی رو نمی بینم ولی نمیدونم چرا چند روز بود که همش وسوسه می شدم برم این فیلم رفیق بد رو ببینم. از طهماسب خیییییییییییییییییلی خوشم میاد. بازیاش رو دوست دارم. فقط بخاطر اون بلند شدیم رفتیم سینما. من می گفتم بریم رفیق بد، اون می گفت بریم توفیق اجباری! بالاخره زور من چربید و بلیط رفیق بد و گرفتیم. ساعت 12:30 بود ولی فیلم 14 شروع میشد. حالا اینکه چرا وسط روز بلند شدیم رفتیم سینما بماند! قرار شد تا شروع فیلم به کارای دیگه مون برسیم. اول که رفتیم یه تجدید وضو کردیم و یه نمازی خوندیم و بعدم رفتیم سراغ شکم. بعد از چند وقت هر دوتامون یه دلی از عزا درآوردیم! پول زیاد دادیم پاش و زیاد بهمون نچسبید! اینم بماند که چرا نچسبید! کلی زور زدیم تا ساعت شد 2:30.
فیلم شروع شد.
ماجرای دو تا رفیق با وفاست که از بچگی با هم بودن تا روزی که بازنشسته شدن و ...!
قصد ندارم که فیلم رو به نقد بکشم چون اصلا جایگاه یه منتقد رو هنوز پر نکردم که بخوام نقش اش رو بازی کنم!(به قول بچه ها: تف به ریا)
در کل فیلم بدون اشکالی نبود ولی تونسته بود در قالب طنز، احساسات بیننده رو به زیبایی و به ظرافت برانگیخته کنه. اساسا خیلی از محصولات سینمایی و تلویزیونی این مملکت خارج از وقایع روزمره زندگی آدما ساخته میشه! میخوام بگم که اکثرشون چیزی رو به نمایش می کشن که خیلی آرمانیه و در عالم واقع امکانش خییییلی کمه، اما در عین حال این مسئله ی به نمایش کشیده شده، مورد پسند بیشتر بیننده هاست. طوری که ایده آل ترین حالت ممکن رو به تصویر بکشن و مخاطب هم کلی خوشش بیاد. اما آیا واقعا اینطوریه؟ وقتی فیلم رو دیدم به داشتن یه رفیق ناب و واقعی حتی از نوع بدش غبطه خوردم. تا همین امروز که همنشینی با یه رفیق حقیقی رو تجربه نکردم ولی با دیدن این فیلم، یه آرزوی دیگه به هزاران آرزوی قبلیم اضافه شد.
اگه واقعا آدما بتونن اینجوری با کسی رفاقت کنن که دنیا گلستان میشه.
بعد از فیلم به بغل دستیم گفتم اگه بدونم و مطمئن بشم که میتونم یه همچین رفیقی واسه خودم پیدا کنم، دیگه زن چیه، شوهرم نمیکنم!!!
چه شیرینه که سعی کنیم طناب دوستی هامون رو اون قدر محکم ببافیم که حتی اگه یه روزی هم با همون طناب محکم خفه شدیم .....!
احتمالا فیلم رو که ببینید می فهمید چی گفتم وگرنه هیچی نمی فهمید!!!
نمی دونم چرا این روزا اصلا حال نوشتن ندارم مخصوصا .....! فقط برا اینکه به روز کرده باشم نوشتم.
فکر کنم داره یه خبرایی میشه. برام دعا کنید!
یاعلی
بی سرزمین تر از باد
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/8 11:9 عصر
تو ؛
یگانه راه رسیدن به زبیاترین نعمتی
برایم...!
ای پیام آور آرامش
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/8 10:34 عصر
دل مرنجان که ز هر دل به خدا راهی هست
هر که را هیچ به کف نیست، به دل آهی هست
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/9/8 10:19 عصر
قیامت قامت
و
قامت قیامت
قیامت کرده ای
ای سرو قامت
کلمات کلیدی :