سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتن بگو، گفتم جفنگ...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/3/26 12:39 صبح

سلام

خوبی؟

خیلی مخلصم، شما جطورید؟

منم خوبم ولی هنوز مخلص نشدم

بهتره بگم مخلس

یعنی در خلسه به سر می بری؟!

نه یعنی مخم یه جورایی به سمت لس شدن رفته این روزا

این روزا اصولا جاهای دیگه آدم لس میشه تو چرا مخت لس شده؟

خوب البته شما  صحیح میفرمایید ولی مخ بنده لستر از بقیه جاهام شده در این برهه از زمان

شما در چه برهه ای بسر می برین؟

برهه ی ظهور مکتب محمودیه

هه! آقا رو! آدم تو این برهه هم مخلس میشه آخه

البته واضحه که آدم خیلی چیزا لس میشه، مخ که جای خود داره

منظورتون از خیلی چیزا چیه؟

در خصوص امور داخلی مواردی چون مسکن، سرمایه و . . . به سمت لس شدن رفته اند و در خصوص امور خارجی هم مواردی چون وجهه بین المللی و . .  .

بگذریم

متشکرم

خواهش دارم، امید است که خدا همه چیزهای لس شده را به شما بازگرداند

خیلی مخلسم

ما بیشتر

ای بابا کمتر و بیشتر نداره که جانم

پس چی داره جونم؟

حالا بعدا عرض میکنم، فعلا این مباحثه طاقت فرسا حسابی خستم کرده

بقول بچه ها خسته نباشی دلاور

خیلی مخلسیم حاجی

یا علی مدد سید

مرسی

بای بای

سی یو سون

سی سی یو

نگو دلم ریخت

اوکی، آی سی یو

اوه

حال داری یو؟

به قول ترکها گربان سنه

خیییییییلی مخلسی

خییییییییلی ممنونم

جفنگ گفتنم خیلی حال میده نظر شما  چیه؟

تا جفنگش چی باشه

باشه

خدافس

فس

س

.

س

فس

خدافس




کلمات کلیدی :

با تو ام خرس مهربون...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/3/7 11:27 صبح

از آدمایی که در همه حال

سعی می کنن خودشونو سوسک معرکه کنن

متنفرم!

مخصوصا تو

خرس مهربون




کلمات کلیدی :

تولد دوباره ام مبارک...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/2/3 11:1 عصر

میگن اینجاها یه خبراییه...!

ما که بخیل نیستیم

ایشالله که مبارکه




کلمات کلیدی :

اللهم العن...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/21 10:40 عصر

لعنت به تو...!




کلمات کلیدی :

احتمال برکناری شریعتی ریاست دانشگاه علامه

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/20 8:47 عصر

با شروع روزهای کاری سال جدید، صحبت های زیادی درباره تغییرات و جابه جایی های تازه در دولت مطرح شد و این طرف و آن طرف زمزمه هایی جدی درباره آغاز موج تازه یی از تغییرات در سطوح بالای مدیریتی شنیده شده است. یکی از این صحبت ها، زمزمه هایی است که پیرامون تغییر ریاست دانشگاه علامه طباطبایی به گوش می رسد و این روزها گمانه رفتن صدرالدین شریعتی از این دانشگاه را تقویت می کند اگرچه غالب تحلیلگران آشنا به وضعیت دانشگاه ها، بر این عقیده اند که با توجه به پشتوانه حمایتی شریعتی در وزارت علوم، هر گونه تغییر احتمالی منوط به پیشنهاد پست بالاتری به رئیس دانشگاه علامه است. در این میان مطرح شدن غیررسمی نام شریعتی برای جایگزینی پورمحمدی در وزارت کشور، تغییر ریاست دانشگاه علامه را محتمل نشان می دهد. اگرچه خود شریعتی چند ماه پیش در گفت وگو با اعتماد رفتنش به وزارت کشور را قویاً تکذیب کرده بود و این احتمال را منتفی دانسته بود. با این حال با توجه به شرایط، وقوع احتمالی این اتفاق، صددرصد غیرممکن نیست و کسی نمی تواند با قطعیت کناره گیری رئیس دانشگاه علامه را از ریاست دانشگاه علامه و ترفیع او را به مقام وزارت کشور منتفی بداند.

 

پس از برکناری آیت الله عمیدزنجانی از ریاست دانشگاه تهران، تابوی تغییر ریاست روسای بانفوذ دانشگاه های مهم کشور شکسته شد و دیگر رئیس روحانی یکی دیگر از مهم ترین دانشگاه های پایتخت بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.

ادامه مطب




کلمات کلیدی :

دستت درد نکنه گل بانو...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/17 9:16 عصر

این دو سه روز اخیر بد جوری مریض شده بودم

اصلا نمیتونستم با کسی حرف بزنم یا جواب کسی رو بدم

(5شنبه 15 فروردین)

بر عکس توی این حال بدمون کلی مهمون اومد خونه مون

شاطر جعفر و خانواده اش

آدم و حوّا

خانوم مهندس و همسر محترم و دختر کوچولوی گلش زهرا خانومی

قرار بود که فردای اون روز خانوم مهندس اینا حرکت کنن به سمت تبریز

شب رو خونه ما بودن که صبح زود برن به دیار ترکان

انقدر حالم خوب نبود که حتی حال نداشتم زهرا رو بشونم روی پاهام و حال و احوال کنم باهاش

صبح هم که داشتن می رفتن متاسفانه خواب بودم

آخه شب با آبجی شاطر جعفر تا ساعت 2 بیدار مونده بودیم

خلاصه گویا صبح قبل از رفتن شون زهرا خانومی به مامانم پیغام داده که

این عکس رو بدید به فلانی و بهش بگید اصلا ناراحت نباشه، ایشالله که زود خوب میشه.

منم که الان خییییییییلی ازش دورم و نمیتونم یه ماچش کنم گفتم که از اینجا ازش تشکر کنم

زهرای مهربونم دستت درد نکنه

شاید از دعای تو بود که خیلی زود خوب شدم خانوم گل

 

* لازم به ذکره که زهرا بانو همون روز صبح عکس رو نمیدونم از کجا قیچی کرده و گذاشته برا من...!

 

[فکر کنم تابلو باشه که کسالت دارم وحشتناک...! ]

 




کلمات کلیدی :

چرت و پرت...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/16 6:50 عصر

دوستت دارم

اندکی اما طولانی

...!

(برای یک دوست قدیمی ِ ...)




کلمات کلیدی :

لذت غیبت...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/14 9:33 عصر

امروز 3شنبه

روز طبیعت و به قول بچه ها، روز سیزده بدر

دوست دارم هر روز مث دیشب اون جمله لعنتی رو

که همیشه موقع گفتنش قفل میکنم رو بهش گوشزد کنم اما نمیتونم...!

در هر حال

بگذریم!

صبح مث همیشه دیر از خواب بیدار شدم و مث همیشه با صدای ویز ویز تلفنم!

آخرِ همه صبحونه ام رو خوردم و ...!

خییییییلی پَکر بود بازم مث همیشه

بچه ها بهم میگن افسردگی گرفتی!!! البته نه مث همیشه (یه کتک مفصل طلب شون)

تا ظهر برا خودم چرخیدم تا ساعت شد 3

مث همیشه و مث روزای دیگه عید باید ساعت 3 و نیم خودمونو میرسوندیم بیمارستان، پیش پدربزرگ

هوا خیلی دو نفره بود! تمیز و دلچسب، بارونی...!

اولین بارون در سال نوآوری و شکوفایی

بخش آی سی یو بیمارستان امروز شلوغ تر از روزای دیگه

خیلی ها سیزده شون رو اونجا در کردن

خلاصه، برگشتیم خونه و بر خلاف سالهای گذشته

که همه بر و بچه ها خونه ما جمع میشدن، قرار شد که همه برن خونه دایی اینا

نمیدونم چرا اصلا حوصله نداشتم برم خونه شون

با اینکه جز معدود جاهاییه که همیشه با علاقه و رغبت بیش از حد میرفتم و میرم

همه دسته جمعی رفتن اونجا و من تنها خونه موندم

ناگفته نماند که بابامم خییلی ازم دلخور شد

ولی خودش متوجه شد که در نیامدن، حق با من بوده

ساعت نزدیکای 1 شب بود که هنوز تنها بودم

البته تنها که نه ... (خودم و خودش و خودت)

زنگ زدم که ببینم کجان، بابا گفت توی پارکینگیم الان میایم بالا، در رو باز کن.

حنان اینا هم باهاشون اومده بودن

وقتی رسیدن بالا یهو همه شون با هم رو کردن به من و همه با هم گفتن

جات خالی، دایی برات یه فالی گرفت که همه ازش متعجب شده بودن

گفتم حالا چی بود فالم؟

مامانم گفت: توی کیفمه، برو برش دار

وقتی یادداشت دایی رو خوندم، به همراه عیدی که ضمیمه اش کرده بود،

دوست داشتم کنارم بود و محکم می فشردمش و می بوسیدمش

یک بغضی کرده بودم که نگو

حالا با این حالم، همه بچه ها اومدن ببینن عکس العمل من چیه!

زدم زیر گریه

یه لحظه دلم بیشتر از قبل گرفت اما ...!

خیلی دوسِت دارم دایی

امیدوارم سایه ات بر سر ما و خانواده دوست داشتنی ات مستدام بماند!

اینم دستنوشته دایی عزیزم:

هو الباسط

از دست غیبت تو شکایت نمی کنم

تا نیست غیبتی، نبود لذت حضور

 

ایام به کام و دولت پایدار

در غیاب ... عزیز و تسهیم ابیات در تفأل به دیوان حافظ،

بیت فوق روزی اش بود.




کلمات کلیدی :

به قول خودت، برا خودش(2)

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/13 9:17 عصر

بالاخره گفتم

اما قبل از اینکه جوابی بگیرم خوابم برد

ولی صبح که اومد بیدارم کرد....!




کلمات کلیدی :

تا فردا راهی نیست...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/13 2:7 صبح

دیگه میخوام امشب قبل از اینکه بخوابیم بهش بگم

جمله ای رو که تا به حال توی عمرم به هیچ کس نگفتم و نخواهم گفت...!




کلمات کلیدی :

   1   2      >