ایمیلی که جوابش رو چند روز قبل خونده بودید.
نظر به اینکه م.ح ناراحت شدند، چرا که بندهی حقیر بدون اینکه ایمیل ایشان را روی وبلاگ خود قرار دهم، بدون مقدمه تنها جواب خودم را به ایمیل مذکور در وبلاگ گذاشتم، لذا برای رفع سوء تفاهمات پیش آمده ایمیل ایشان را هم میگذارم تا دوستان بدانند که پاسخ من در قبال چنین متنی بوده است. از دوستانی هم که کامنت گذاشتند، خواهشمندم که یکبار دیگر بعد از مطالعه متن زیر هم نظر خود را ارائه دهند چون گویا سوء برداشت هم شده و بنده موجب رنجش خاطر این دوست گرامی نیز شدم. به همین منظور مرا برای رفع چنین دلآرزدگیهایی یاری کنید !
یاعلی ....... بی سرزمین تر از باد
به نام خدا
خیلی وقته که دیگه هر روز نمیآیم تو اینترنت و خیلی وقته که دیگه وبلاگها رو نگاه نمیکنم.
اما دیروز تعطیلات پانزده روزهی مدرسه شروع شد. من هم اومدم یک متنی رو که در تاریخ 18/5 روی وبلاگت نوشته بودی( و من هم چون وقت نداشتم صفحهی وبلاگت رو روی کامپیوتر save کردم.) شروع کردم به خوندن.
اگر وقتش را داری برو یک نگاهی به آن متن بکن و بعد متن مرا بخوان:
بزرگترین ساعت جهان، بزرگترین شهربازی خاورمیانه و ...
اینها را نمیسازند تا تو به آن ببالی . این ها را دلیل بر خلاقیت افراد معدودی میدانند که خالق آن آثار هستند. شاید آنها به این کاری که کردند ببالند ، اینها را نساختند تا تو به آن ببالی.
مانند بعضی از افراد دست گذاشتی روی یک ساعتی که در نوع خودش زیباست، و میگویی اینها را میسازند تا من و تو به عنوان ایرانی به آنها ببالیم. ( مانند بعضیها که به همه چیز ایراد میگیرند و زمانی خودت مخالف آنها بودی.) و انتظار داری که این ساعت یک پیامی از ایران داشته باشه. (خوب شد از چمنهای اطرافش این انتظار رو نداری)
بعدش هم گفتی:
تهران،آلودهترین شهر دنیا؛ تهران، بیشترین تعداد عمل زیبایی بینی و ...
اینها را هم دلیل بر عقبماندگی دانستی. و از ما خواستی یه کمی به اون ور تر از خودمون نگاه کنیم، تا بفهمیم چقدر عقبیم . یک سؤال داشتم : یه کمی اون ور تر تقریبا کجا میشه ؟ اگر میخواهی با نگاه کردن به اونها( که یه کمی اونورترمون هستند) به دیگران طعم شکوفایی یا پیشروی را بچشانی کاملا در اشتباهی.
اگر در خیابانهای تهران راه میروی و حالت از چیزهایی که میبینی به هم میخورد؛ یه کمی اون ور تر( که ایران را در مقابل آنها عقب مانده میدانی) حتی نمیتوانی در خیابانهایش راه بروی.
انتظار داشتم کمی منصف می بودی و از افتخارات هم کمی میگفتی.
و بعدش هم گفتی:
واقعاً نیاز به انقلابی دوباره داریم؛ وگر نه حالا حالاها در همین مقام والا! درجا خواهیم زد!!!
اولا خیلی خیلی برایت متأسّف شدم . و برای خودم هم متأسّف شدم زیرا این جمله را از کسی میدیدم که خانوادهاش را میشناسم و از محیطی که در آن زندگی کرده تا حدودی آگاهم. و میدانم که پدر و مادرش در این انقلاب سهیم بودهاند. (حال من چه انتظاری از مردم دیگر داشته باشم.)
برای خودم متاسف هستم؛ زیرا تا به حال هر انتقادی نسبت به این حکومت را از طرف شما و بقیهی فامیل میشنیدم، با خود میگفتم که اینها دلسوز این حکومتاند و این انتقادها حتما از سر دلسوزی است.
وقتی این جمله را خواندم برایت متاسف شدم که تو بجای این که به اصلاح این حکومت فکر کنی به براندازی آن فکر میکنی و به انقلابی جدید یا همان پاک کردن صورت مسئله.
آیا این انقلاب که بهای سنگینش عزیزانی چون رجایی، بهشتی، طالقانی، شریعتی، مطهری و صدها هزار شهید دیگر بودهاند ، ارزش براندازی را دارد، یا این که همهی آنها را فراموش کنیم و به انقلابی دوباره بیاندیشیم ؟
من خود از اینکه بعضیها خون این عزیزان را زیر پای گذاشتند و به نام آنها هر کاری میکنند بسیار متاسفم و گاه گاهی از این درد بر خود میپیچم و شاید تا مرز گریه پیش میروم.
من با خیلی( خیلی) از کارهای این حکومت مخالفم؛
اما هیچ گاه به براندازی آن نمیاندیشم. به اصلاح آن میاندیشم هر چند میدانم که اصلاح آن کاری بس دشوار است ولی میدانم هیچ کاری غیر ممکن نیست.
این را ننوشتم تا تو را متحول کنم و شاید هم اینها تحجرآمیز باشد و به نظرت کار از این حرفها گذشته باشد.
من فقط این را نوشتم چون از خواندن آن جملهی آخر(انقلاب دوباره) به شدت نا راحت و متاسف شدم . شاید بهتر بود اینها را نمینوشتم و باز هم به خود میگفتم تمام اینها از سر دلسوزی است ولی جمله آخر متن تو مجالی برای این تصور خام و بچهگانه نگذاشت.
کلمات کلیدی :