سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرت و پرت...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/16 6:50 عصر

دوستت دارم

اندکی اما طولانی

...!

(برای یک دوست قدیمی ِ ...)




کلمات کلیدی :

لذت غیبت...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/14 9:33 عصر

امروز 3شنبه

روز طبیعت و به قول بچه ها، روز سیزده بدر

دوست دارم هر روز مث دیشب اون جمله لعنتی رو

که همیشه موقع گفتنش قفل میکنم رو بهش گوشزد کنم اما نمیتونم...!

در هر حال

بگذریم!

صبح مث همیشه دیر از خواب بیدار شدم و مث همیشه با صدای ویز ویز تلفنم!

آخرِ همه صبحونه ام رو خوردم و ...!

خییییییلی پَکر بود بازم مث همیشه

بچه ها بهم میگن افسردگی گرفتی!!! البته نه مث همیشه (یه کتک مفصل طلب شون)

تا ظهر برا خودم چرخیدم تا ساعت شد 3

مث همیشه و مث روزای دیگه عید باید ساعت 3 و نیم خودمونو میرسوندیم بیمارستان، پیش پدربزرگ

هوا خیلی دو نفره بود! تمیز و دلچسب، بارونی...!

اولین بارون در سال نوآوری و شکوفایی

بخش آی سی یو بیمارستان امروز شلوغ تر از روزای دیگه

خیلی ها سیزده شون رو اونجا در کردن

خلاصه، برگشتیم خونه و بر خلاف سالهای گذشته

که همه بر و بچه ها خونه ما جمع میشدن، قرار شد که همه برن خونه دایی اینا

نمیدونم چرا اصلا حوصله نداشتم برم خونه شون

با اینکه جز معدود جاهاییه که همیشه با علاقه و رغبت بیش از حد میرفتم و میرم

همه دسته جمعی رفتن اونجا و من تنها خونه موندم

ناگفته نماند که بابامم خییلی ازم دلخور شد

ولی خودش متوجه شد که در نیامدن، حق با من بوده

ساعت نزدیکای 1 شب بود که هنوز تنها بودم

البته تنها که نه ... (خودم و خودش و خودت)

زنگ زدم که ببینم کجان، بابا گفت توی پارکینگیم الان میایم بالا، در رو باز کن.

حنان اینا هم باهاشون اومده بودن

وقتی رسیدن بالا یهو همه شون با هم رو کردن به من و همه با هم گفتن

جات خالی، دایی برات یه فالی گرفت که همه ازش متعجب شده بودن

گفتم حالا چی بود فالم؟

مامانم گفت: توی کیفمه، برو برش دار

وقتی یادداشت دایی رو خوندم، به همراه عیدی که ضمیمه اش کرده بود،

دوست داشتم کنارم بود و محکم می فشردمش و می بوسیدمش

یک بغضی کرده بودم که نگو

حالا با این حالم، همه بچه ها اومدن ببینن عکس العمل من چیه!

زدم زیر گریه

یه لحظه دلم بیشتر از قبل گرفت اما ...!

خیلی دوسِت دارم دایی

امیدوارم سایه ات بر سر ما و خانواده دوست داشتنی ات مستدام بماند!

اینم دستنوشته دایی عزیزم:

هو الباسط

از دست غیبت تو شکایت نمی کنم

تا نیست غیبتی، نبود لذت حضور

 

ایام به کام و دولت پایدار

در غیاب ... عزیز و تسهیم ابیات در تفأل به دیوان حافظ،

بیت فوق روزی اش بود.




کلمات کلیدی :

به قول خودت، برا خودش(2)

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/13 9:17 عصر

بالاخره گفتم

اما قبل از اینکه جوابی بگیرم خوابم برد

ولی صبح که اومد بیدارم کرد....!




کلمات کلیدی :

تا فردا راهی نیست...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/13 2:7 صبح

دیگه میخوام امشب قبل از اینکه بخوابیم بهش بگم

جمله ای رو که تا به حال توی عمرم به هیچ کس نگفتم و نخواهم گفت...!




کلمات کلیدی :

به قول خودت، برا خودش(1)...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/13 12:31 صبح


سیزده به در، چارده به جاش

بخوره به اون سینه من درد و بلاش




کلمات کلیدی :

توجه توجه...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/11 11:51 صبح

قرار بر این شده که یه وبلاگ بزنیم با تعداد نامحدودی نویسنده

با موضوعات دلخواه نویسنده ها البته با مسئولیت خودشون

با هر فکر و اندیشه،چپ، راست، مایل، عمود و ....!

سیاسی، اجتماعی، مذهبی، غیرمذهبی، علمی، غیر علمی و ....!

هزار توی ما قرار است عرصه‌ی اختلاط دیدگاه های مختلف، متنافر و حتی متقاطع باشد.

می‌نویسیم برای تجربه‌‌ی با هم اندیشیدن، گه‌گاه هم ممکن است نوشته‌ای از هزار تو بیرون آید که لایق تحسین باشد.

این حلقه پذیرای هر آن‌کس که دغدغه‌هایش هزارتویی است، خواهد بود.

با حقیر تماس بگیرید و اعلام آمادگی بفرمائید

البته نکته قابل ذکر اینه که دیگه توی ولایت پارسی بلاگ چادر نمیزنیم

و میریم یه جای خوش آب و هواتر!!!!!!!!!

 




کلمات کلیدی :

نگو نگو ...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/10 12:17 عصر

میخوام یه چیزی بگم

ولی تا الان نتونستم خودمو راضی کنم گه بگم

شاعرم بهم گفت:‏ .... را در پستوی خانه نهان باید کرد...!




کلمات کلیدی :

خبر خبر خبردار...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 87/1/9 10:47 عصر

به زودی به روز میکنم

با یه پستِ تُپُل...!




کلمات کلیدی :

خوش به حال روزگار...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/27 12:10 صبح


بوی باران،بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک میرسد اینک بهار

خوش بحال روزگار

خوش بحال چشمه‌ها و دشتها
خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش بحال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بحال جام لبریز از شراب
خوش بحال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌پوشی بکام
باده رنگین نمی‌بینی به جام
نقل وسبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تهی است؛
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ




کلمات کلیدی :

یه شب طلایی اما خط خطی...!(2)

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/25 10:53 عصر

ادامه گفتگوی حقیر با جناب دکتر...!

: O خب میگم حالا با این مسلمونهای ایرانی چیکار باید کرد؟

O: به نظرم مقصر بزرگ در این زمینه حداقل در دو قرن اخیر حوزه های علمیه بودن

O: به نظرم باید اصلاح رو اول از حوزه ها شروع کنیم

بی سرزمین تر از باد: خب یعنی چیکار باید کرد؟

O: از اونجایی که ساختار حوزه ها بر مبنای اصول و قواعدی چیده شده که چندین دهه است تغییر نکردن ایجاد تغییر درشون نیازمند چیزی شبیه به یک انقلابه

O: من میگم چرا باید کسی که نماز و روزش درسته از نظر دینی که حوزه تعریفش میکنه رستگار دنیا و آخرت باشه؟

O: این تعریف از آدم رستگار خیلی از ارزشهای دیگه رو در مورد انسان نادیده میگیره فرضاً تو میتونی روزی صدبار گناههای جور واجور انجام بدی ولی متاسفانه چیزی که با تعریف فعلی از دین از تو خواسته شده اینه که یه سری اصول رو تاکید اصلی روی اونهاست حفظ کنی یه سری اصول رو که تاکید اصلی روی اونهاست حفظ کنی و با اندازه کافی روی برخی موارد دیگه تکیه نمیشه که حتی شاید این مواردی که مغفول واقع شدن در اصلاح امورات مردم خیلی موثرتر از اصول تعریف شده توسط علمای دین باشن

بی سرزمین تر از باد: بنظرت این درسته که ما خودمون رو در کلیشه افکار و عقاید حوزه و متولیان امورش حبس کنیم؟

O: نه

بی سرزمین تر از باد: من میگم گیرم که اینها تعریفشون از این مسائلی که گفتی اون جوری باشه ولی ما همه مون عاقلیم و نباید خودمون رو در بند این افکار عجیب و غریب و تحدید کننده بکنیم

O: قبول ولی اینو تو بعنوان یه دانشجوی سال آخر داری میگی، تو باید دنبال راه حل باشی برای اون کسی که فرضاً توی یه دهات کوره زندگی میکنه اون بدبخت جز مسجد محلشون دیگه چیزی به عنوان منشا علم و آگاهی نمیشناسه لذا میگم باید تفکر آقایون حوزه توی تفکراتشون و تعاریفی که از ارزشها دارن تغییر ایجاد کنن تا به مرور به اون بیچاره هم برسه

بی سرزمین تر از باد: تموم شد صحبتت؟

O: آره با کلی غلط تایپی

بی سرزمین تر از باد: تو یعنی داری بهره مندی از قوه تعقل رو صرف اینکه طرف در یه کوره دهات زندگی میکنه، نقض میکنی؟!!!

O: نه ولی عقل به عنوان یک ابزار وقتی حداکثر کارایی رو داره که ورودی هاش کامل و درست باشن و الا لاجرم به بیراهه میره. اون بنده خدا چه میدونه که کشورهای صنعتی دنیا چطوری اداره میشن اون فکر میکنه اگه نمازشو درست بخونه همه چی حل شدست در حالی که در کنار نماز موارد مهم دیگه ای هم هست

بی سرزمین تر از باد: از کجا انقدر مطمئنی که اونا اینجوری فکر میکنن؟ اون عده ای که ممکنه اینجوری فکر کنن تعدادشون خیییلی قلیله

بی سرزمین تر از باد: اما الان دیگه نمیشه در مورد روستایی ها اینطور قضاوت کرد البته قدرت رسانه ها و نفوذ اونها در افکار افراد رو هم نباید نادیده گرفت

O: حرفت تموم شد؟

بی سرزمین تر از باد: نه ولی نمیتونم تمومش کنم در حال حاضر

بی سرزمین تر از باد: تو بگو

O: این که میگی درسته و با توجه به نفوذ رسانه ها توی شهرستانها آگاهی مردم افزایش پیدا کرده اما سطح این آگاهی و نحوه ی اون دقیقاً مطابق با خواست و نظر حکومت بوده و که این باعث میشه تا باز هم جهت گیری های کلی که برای افراد تعریف میشه مطابق با نظر حوزه ها باشه به عبارت دیگه به مدد حذف برخی حقایق و توصیه های دین چیزی به اسم دین برای مردم تعریف میشه که شاید اون دینی نباشه که مدنظر پیامبر بوده نمونش همین کتمان کردن برخی مشکلات و مسایلی که از نظر دین هیچ توجیهی براش نیست

بی سرزمین تر از باد: خب در حال حاضر و با این شرایط تو چه راهکار یا پیشنهادی بنظرت میرسه؟

O: من میگم باید حوزه دید خودش رو نسبت به مفاهیم دین و رهنمودهای ناب اون تجدید کنه و یه سری از مسایلی که تا حالا به هر دلیلی بهش بها داده نشده ارزش و بها بده

O: همین

بی سرزمین تر از باد: خب راهکارت چیه برای این پیشنهاد؟ یعنی منظورم اینه که حوزه چه جوری میتونه به این جا که تو گفتی برسه؟

O: به نظرم تحقق این امر مستلزم تشکیل شدن گروههای تخصصی و حرفه ای در موضوعات مختلفی که جامعه ما مبتلا به اونهاست هستش و باید این گروههای تخصصی در امور مختلف روز دنیا تعاریف و راهکارهای درست وعملی مطابق با دستورات دین ارائه بدن فرضاً ما الان چیزی که در مورد علم مدیریت برامون از دین بیان شده یه سری اصول کلیه که اگه من فردا صبح بخوام با این اصول یه کارخونه مثل تویوتا رو اداره کنم ابداً امکانپذیر نیست ولی میشه با کارکردن روی مفاهیم و بحث کردن در مورد مفاهیم دین به خیلی از جنبه های مغفول اون رسید

بی سرزمین تر از باد: پیشنهاد خوبی دادی ولی اینکه کِی و چطور و توسط چه کسی ی کسانی محقق بشه و موثر باشه رو نمیشه تخمین زد

O: به نظرم همین طلبه ها به جای اینکه بشینن هی در مورد فضایل نماز کتاب بنویسن یه کمم به خودشون زحمت بدن

O: در مورد فرضاً مدیریت مطلب به روز وعملی ارائه کنن که خب البته میدونم توانشو ندارن چون شناختشون از دین ناقصه برا همین میگم چاره اش یه انقلاب در حوزه هاست.

بی سرزمین تر از باد: این انقلاب بنظر من نیاز به یه نیروی خارجی داره وگرنه اگه فکر کنیم که طلبه ها خودشون یه روزی به این نتیجه میرسن که انقلاب کنن، سخت در اشتباهیم

O: خب؟

اینجا هم با دریافت یک اس ام اس احوال حقیر دگرگون شد و دیگه نتونستم ادامه بدم متاسفانه...!

خدا بگم چیکارت کنه...!




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >