منم مستی و اصل من می عشق...!
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانوا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سرآید
کلمات کلیدی :
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانوا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سرآید
پروردگارا؛
ما اگر بد کنیم، تو را بندههای خوب بسیار است،
تو اگر مدارا نکنی، ما را خدای دیگر کجاست؟
قرار بود نامهام رنگ درد نگیرد که گرفت
قرار بود نامهام رنگ گلایه نگیرد که گرفت
کسی نیست بگوید به جای نوشتن نامه عاشق باش
عزیز دلم؛
منتظر آن دمم که نگاهم کنی
و ثانیهها به احترام نگاهت بایستند لااقل
اصحاب دل تحریک شوند
و مردمان بخندند
و کودکان معصومِ خلق، لباس عافیت بپوشند
و ناجوانمرد از شرم بمیرد
کوله بار من ...
بگذار بنویسم؛
به یک بار نوشتناش که میارزد
من هیچ وقت به وعدههایم وفادار نبودهام، میدانم
یا یاریام کن که برای تو باشم
یا برای همیشه نام مرا از دفتر مدعیّان عشقت خط بزن
همین!
.
.
.
.
ببخش
دوباره تند رفتم
عزیز دلم از نو مینویسم:
سلام ...
به سری به این وبلاگ بزنید و حتما موسیقی وبلاگ را گوش کنید.
من که خوشم اومد...
شما رو نمیدونم!!!