ستاره را هم به نظاره بنشین!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/23 2:40 عصر

چه بسیارند کسانی که به هنگام غروب ، از غصه ناپدید شدن آفتاب چنان می گریند که

ریزش اشک هایشان مانع از دیدن ستارگان می شود




کلمات کلیدی :

بدون شرح

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/23 2:34 عصر




کلمات کلیدی :

لطافت باران

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/22 10:44 صبح

باران که در لطافت طبعش ملال نیست

در باغ لاله بروید و در شوره‌زار خس




کلمات کلیدی :

بگو بگو بگو....!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/22 10:27 صبح




کلمات کلیدی :

نردبان؟؟؟

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/22 10:17 صبح

چون شدی بر بام‌های آسمان،

سرد باشد جستجوی نردبان

 

 




کلمات کلیدی :

...

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/16 8:20 عصر

 

می‌خوام برم

برمی‌گردم

ولی شاید نه به این زودی

شایدم زودتر از این

!!!

فعلا

یاعلی

بی سرزمین تر از باد




کلمات کلیدی :

تسلیت...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/14 7:36 صبح

سالها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید

انتظار فرج از نیمه‌ی خرداد کشم

 




کلمات کلیدی :

اینکه اینکه اینکه...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/9 8:32 عصر

 

 

این روزا انقدر مدل زندگی‌ام عوض شده که موندم چه جوری بگذرونمش!

همه چی برام جدیده ... وقتی فکر میکنم و می‌بینم باید دوباره همه چی رو از صفر شروع کنم، حالم از زندگی به هم می‌خوره!

شاید اگه یکی از نزدیک منو ببینه، توی دلش بگه این که حالش از منم بهتره پس چرا انقدر توی وبلاگش آه و ناله می‌کنه؟!!

هر کی اینجوری بگه واقعا راست میگه چون همه چی برام تغییر کرده بجز شرایط ظاهری‌ام!

اینکه باید به زور و الکی نقش بازی کنی و خودتو مث همیشه و گذشته‌ات نشون بدی

اینکه با شنیدن حرف اطرافیانت مجبور باشی به زور بخندی در حالیکه درونت لبریزه از ...

اینکه حوصله نداشته باشی حرف بزنی اما مجبوری باید یه چیزی بگی

اینکه حتی نمی‌خوای کوچکترین صدا رو بشنوی ولی از روی اجبار باید آلوده‌ترین صداها رو هم بشنوی

اینکه بخوای تنها باشی اما دور و برت پر از آدم و غیر آدم باشه

اینکه نخوای کوچکترین تعاملی رو با کسی داشته باشی اما با درموندگی تموم مجبور باشی که از صبح که پاتو از خونه میذاری بیرون تا شب که برمی‌گردی، از راننده اتوبوس و تاکسی، مسافرایی که تمام طول مسیر همراهیت می‌کنن، راننده‌ای که باید التماسش کنی که یه نیش ترمز بزنه تا بتونی از خیابون رد شی، گرفته تا نگهبانی دانشکده که بعد سه سال و اندی باید با نشون دادن کارت دانشجویی ازش مجوز ورود بگیری و اساتید و ... باهاشون ارتباط داشته باشی

اینکه کسی نباشه که بتونی یا بخوای اسرارآمیزترین حرفای ته نشین شده توی دلت رو بهش بزنی

اینکه 2 هفته دیگه باید با این حالت در عرض یک هفته نه تا درس خفن رو امتحان بدی و تا همین لحظه هیچی درس نخونده باشی!

و هزار تا اینکه دیگه

.

.

.

از زندگی سیرت می‌کنه

و تمام آرزوهات رو به زباله‌دون تاریخ(به قول بچه‌ها) شوت می‌کنه!

 

می‌دونم که می‌فهمی چی دارم می‌گم!

ولی هیچ وقت دوست ندارم که تو حتی ذرّه‌ای از این "اینکه‌ها" را بچشی!

 

غروب چهارشنبه

9/3/86

بی سرزمین‌تر از باد

برسد به دست سینه سرخ مهربان

 




کلمات کلیدی :

سلام خدا

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/4 11:29 صبح

خدای خوبم

نمی‌دونم توی کارات چه حکمتیه

ولی توی این چند روز خوب فهمیدم که

هر چه از دوست رسد نیکوست

باید اعتراف کنم که چند وقت بود که خیلی ازت دور شده بودم

شاید این اتفاقاتی که این چند روز برام افتاد

وسیله‌ای شد برای بازگشت بسوی تو

برام خیلی سخت و کشنده بود

ولی همین که حالا دیگه احساس می‌کنم

که دارم یه جورایی دوباره بهت نزدیک میشم کلی بهم روحیه میده

خدای من

بازم اعتراف می‌کنم که گذاشته بودمت توی حاشیه زندگیم

البته نه به این شدت

ولی . . .

شاید در معرض یه امتحان خیلی سخت و کمرشکن بودم

اما این امتحان خیلی چیزا رو بهم فهموند

خیلی چیزا رو ازم گرفت

درحالیکه خییییلی چیزا رو هم بهم برگردوند

خدایا تا امروز که تنهام نذاشتی

ازت می‌خوام که از امروز به بعدم باهام باشی

و راه معرفت رو بهم نشون بدی

دوستت دارم خدااااا

بی سرزمین تر از باد

 




کلمات کلیدی :

پروردگارا

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/3/4 10:58 صبح




کلمات کلیدی :

   1   2   3   4      >