سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دفتر خاطرات یک الاغ(قسمت سوم)

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/4/23 12:15 صبح

بقیّه‌ی صحبت‌های الاغ خوب قصّه‌ی ما رو بخونید:

مادر مثل فرزند، معلّم مانند شاگرد و پیر نظیر اشخاص خردسال می‌فهمد. و از این نظر است که شما هیچ وقت خری مبتلا به نقرس یا شقاقلوس ندیده‌اید، دندان هیچکس کرم خورده نیست و احیانا از آن امراض مهلک نظیر سوزاک یا سفلیس که شما افراد بشر در نتیجه‌ی هوسرانی و شهوت دوستی برای خود تهیّه دیده و موجبات شرمساری و ذلّت خود را فراهم آورده‌اید، در میان ما وجود ندارد. اینست مدرسه و تصدیق‌نامه‌ی ما! خری جوان روزی که به حوزه‌ی اجتماعی خران وارد می‌شود، فرایض و تکالیف حیات را می‌داند، دزدی نمی‌کند، به همنوع‌های خویش تعدّی روا نمی‌دارد. هیچ وقت دسته‌ای را تابع میل و اراده‌ی خویش قرار نمی‌دهد، خودپسند و جاه‌ طلب نیست، دروغ نمی‌گوید و شهوت کشورگشایی و مملکت گیری ندارد. در تاریخ زندگی ما چنگیز و تیمور، و ناپلئون و داریوش و امثال اینها نیست. هنوز خری را برای خیانت به وطن تیر باران نکرده‌اند. هیچ وقت مردم پست و گدا و رسوا در بین ما نخواهید یافت. خری هرزه و چاپلوس نداشته‌ایم.

تکالیف دینی و وظایف پرستش به درگاه واجب‌الوجود را خوب می‌شناسیم و از این جهت مثل شما دستگاه تفتیش عقاید نداشته و افراد بیچاره و بی گناه را بدون جرم زنده زنده به آتش نسوخته‌ایم.

ببخشید! شما از نصایح خرها استفاده نخواهید کرد و اگر چند کلمه‌ای بر سبیل اندرز برای شما حکایت کردم بر وفق عادت من بود. و گرنه می‌دانستم که شما طایفه‌ی بشر شیفته‌ی حکایات و افسانه‌ها هستید و به همین دلیل است که برای شما قصّه‌ای شیرین خواهم گفت.

دوستان خوبم اصل کاری هنوز مونده! بقیّه‌اش از این سه قسمت هم قشنگتره!

منتظر باشید.




کلمات کلیدی :