سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وداع با حسین!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/11/10 10:12 عصر

دل آسمان خون چکان شد از این غم

زمین یکسر آتشفشان شد از این غم

نه فرصت که پیراهن تو ببویم

نه مرهم که بر دل گذارم

نه مهلت که در ماتم تو بمویم

نه رخصت که شیون برآرم

 

ببین پست سر مانده بر جا خیمه‌ها همه خاکستر و خون

ببین پیش رو مانده تنها کاروان اسیران محزون

مران کاروان یک دم بمان دیگر مزن زنگ خزان را

که گم کرده‌ام در دشت غم آیینه خون خدا را

 

کجا رفتی ای آبروی دو عالم، نگین سلیمان به حلقه خاتم

پس از تو خدا را چه چاره کنم؟

ز زخم تن تو به ریگ بیابان، ز داغ دل خود به آتش سوزان

ز غم شکوه با سنگ خاره کنم!

 

تو با رفتنت با رخی گلگون

من و تا قیامت دلی پر خون

 

مران کاروان یک دم بمان دیگر مزن زنگ خزان را

که گم کرده‌ام در دشت غم آیینه خون خدا را




کلمات کلیدی :