سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درد نامه

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/4/22 12:27 صبح

بهم پیشنهاد شده که دیگه وبلاگ نویسی نکنم. نمی‌دونم قبول کنم، نمی‌دونم قبول نکنم. بد چیزی رو پیشنهاد کرده. تازه بهش عادت کردم. البته هنوز با این فضای جدید مأنوس نشدم. از طرفی دوست ندارم حرف ایشون رو زمین بزنم، از طرفی هم دلم نمیاد  به صفحه‌هایی که حرفهایی از زندگی روزمرّه‌ام رو در اونها ثبت می‌کردم، پشت کنم و باهاشون خداحافظی کنم. از اینکه از نظر نگارشی، به قواعد توجه نکردم، عذر می‌خوام. فکرم خیلی مشغوله! مشغول موضوعات شخصی، دو سفر که در پیش دارم، کارهایی که تا هفته دیگه باید به مرکز پژوهشهای نظری دانشکده‌مون به دکتر عبداللهی تحویل بدم، کلی مطلب و سوژه که توی ذهنم وول می‌زنه و دوست دارم بذارمشون توی وبلاگم اما وقتش رو ندارم و خیلی مشغولیات دیگه!

از همین جا به دوست عزیزی که این پیشنهاد رو بهم داده، میگم که وبلاگ نویسی رو شاید نتونم قطع کنم اما بقیه حرفات رو با تمام وجود قبول می‌کنم و با کمال میل به اجرا در می‌آورم. اینو بهت قول می‌دم!

راستی اگه اشتباه نکنم حدوداً 12 نفر مشتاق بودن که بقیه قصه آقا الاغه رو بخونن. راستش دیروز الاغ عزیز قصه ما دفترچه‌ی خاطراتش رو از من گرفت تا خاطرات این چند روز اخیرم ثبت کنه، بعد دوباره بدش بهم. در اسرع وقت تا دفتر به دستم رسید ادامه‌قصه رو خواهم نوشت. دعا کنید الاغه خر نشه، یادش بره دفترشو برام بیاره.

 




کلمات کلیدی :