سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندان...یک نفر دارد میسپارد جان.

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/11/20 9:34 عصر

1ـ بهش گفتم: یه ذره که بیشتر فکر می کنم، می بینم که؛ جدی جدی منم دیگه کاری اینجا ندارم. حدودا 4 ماه دیگه که لیسانسم و می گیرم، گواهینامه هم که دارم، تولدمم که ماه پیش بود، مکه و سوریه هم که رفتم، سفرم که زیاد رفتم، عروسی داداشمم که دیدم، والی آخر

آره دیگه، یه حساب بند انگشتی که کردم دیدم دیگه کاری ندارم برای موندن! دلیلی نمی بینم که بیش از این درجا بزنم. دیگه خیلی خستمه!!!

/ تو هنوز خیلی جوونی، این حرفا رو تو نباید بزنی! مگه تو زندگیت چی کم داری که اینجوری از همه چی می نالی

باز دوباره دیوونه شدی؟

ـ اولا که من توی زندگیم هیچی کم ندارم، ثانیا من از چیزی ننالیدم فقط دیگه احساس میکنم الان دیگه خیلی آماده ام برای رفتن...!

/ برو بابا، تو واقعا یه چیزی ات شده! یعنی انقدر حرف  zb5 روت اثر گذاشته؟

ـ حرف اون که به این راحتی رو من اثر نذاشته، فکر میکنم این روزا تأمل بیشتر در این زمینه منو به این جهت سوق داده! دوست دارم دیگه توی راه پر پیچ و خم روزگار تاب نخورم.

/ اون روزایی که من و سحر بهت می گفتیم وقتی داری وارد یه همچین دانشگاهی میشی که یه همچین رشته ای رو بخونی، خیلی حواستو جمع کن، این رشته های اینجوری زود افسار افکار آدمو میگیره دستش و هدایت میکنه، حرفمو گوش ندادی و بهم می خندیدی. اما حالا امیدوارم که به این رسیده باشی که ادامه تحصیلت در این رشته تو رو نیهیلیسم هم کرده...!

 - (در حال ریسه رفتن): نیهیلیسم؟ ای بابا این حرفا چه صحبتیه؟! نیهیلیسم کدومه؟ یه وقت با شنیدن این حرفام فکر نکنی افسردگی گرفتم یا به هیچی و پوچی رسیدم!

..............................................................

ـ اینجاهاش رو سانسور میگیرم با اجازه تون ـ

ـ بابا همش میگن دنیا مزرعه آخرته...! این یکی رو دیگه واقعا قبول ندارم! آخه کی گفته آدم برای آخرتش باید روی این زمینِ خاکیِ .... زراعت کنه و ...؟!

/ بسّه دیگه بسه. این حرفا رو برا خودت نگه دار! انقدر روشنفکر بازی درنیار. با این افکارت همون بهتر که بری و برنگردی!!!!

ـ خب خدا رو شکر که یه خوان رو رد کردم!

/ لطفا دیگه در این مورد با من یکی صحبتی نکن.

ـ چشم قربان! شما جون بخوا؛ کیه که بده؟!

.

.

.

[فعلا تا اطلاع ثانوی باهام حرف نمیزنه! خدا بخیر بگذرونه...!]

***

2ـ درس بخون درس بخون درس بخون....

آخرش چی؟!

حالا دارم به حرف یاغی و سلیم میرسم که از اولین سال ورود به دانشکده می گفتن:"......!"

***

3ـ آخه چه جوری از این بزرگترا بخوایم که برامون یه جور دیگه دعا کنن؟

ـ پیر شی الهی مادر

ـ ایشالله عروسی ات ننه

ـ ایشالله سفره عروسی ... خانوم/ ... آقا

ـ ایشالله حموم عروسی بری مادرجون

ـ ایشالله یه بخت و بالین خوب نصیبت بشه

ـ ایشالله تا عروسی ات زنده باشم و جبران کنم

ـ ایشالله دفه بعد با همسرت بری مکّه

ـ الهی که یه شتر خوبم پشت در خونه شما بشینه (البته با عرض معذرت از جناب شتر)

ـ الهی که زودتر دست هم و بگیرین و برین سر خونه زندگیتون

ـ و هزار تا از این الهی ها و ایشالله ها که همیشه بدرقه راه ما جووناست...!

[توی این همه دعا فقط از یکی شون خوشم میاد: خدا آخر و عاقبتت رو بخیر کنه جوون...!]

***

4ـ با هم باشید...با هم مهربان باشید...بابا آب داد...آن مرد آمد...کوکب خانم زن پاکیزه و با سلیقه ای است...حسنک کجایی؟...با حیوانات مهربان باشیم...آورده اند که...بوی جوی مولیان آید همی،یاد یار مهربان آید همی...!

اینا همه مال تو کتاباست. اینا دیگه همه افسانه شده به خدا.

[قبلا در این مورد نوشتم]

***

5 ـ  تا یه زمانی آره ولی حالا دیگه خیلی وقته که دور هر چی حشره است رو خط کشدم، میخواد مگس باشه، میخواد پروانه باشه، میخواد گاو باشه...!

 [یادش بخیر این دوقلوها که کوچیک تر بودن، توی یکی از امتحاناتشون یکی شون در جوابِ سوالِ: یک حشره مفید را نام ببرید، "گاو" رو نام برده بود...!]

فقط یک فرشته است که دوست دارم بیاد و روی دستم بشینه و ...! اون تنها موجودیه که بهش عشق خواهم ورزید...!

***

6ـ مثل همیشه: "تو خود حدیث مفصل بخوان از این اراجیف...!"

***

7ـ آخر هفته دوست دارم یه کنفرانس راه بندازم در همین موارد ... هر کی هست، یاعلی

[باز هم، به شرطِ حیات و به مددِ رَب]

همیشه برام دعا کنید...!




کلمات کلیدی :