• وبلاگ : بي سرزمين تر از باد
  • يادداشت : اگه قصد ازدواج دارين، اصلا بهش فكر نكنين!!!
  • نظرات : -6 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دخترک خنده کنان گفت که چيست:

    "راز اين حلقه ي زر

    راز اين حلقه که انگشت مرا

    اين چنين تنگ گرفته است به بر"

    راز اين حلقه که در چهره او

    اين همه تابش و رخشندگي است

    "مرد"حيران شد و گفت:

    "حلقه ي خوشبختي ست حلقه ي زندگي است!"

    همه گفتند:"مبارک باشد!"

    دخترک گفت:" دريغا که مرا

    باز در معني آن شک باشد."

    سالها رفت و شبي

    زني افسرده نظر کرد بر آن حلقه ي زر

    ديد در نقش فروزنده ي او

    روزهايي که به اميد وفاي شوهر

    به هدر رفت هدر

    زن پريشان شد و ناليد که واي

    واي اين حلقه که در چهره ي او

    باز هم تابش و رخشندگي است

    حلقه ي بردگي و بندگي است!