دخترک خنده کنان گفت که چيست:
"راز اين حلقه ي زر
راز اين حلقه که انگشت مرا
اين چنين تنگ گرفته است به بر"
راز اين حلقه که در چهره او
اين همه تابش و رخشندگي است
"مرد"حيران شد و گفت:
"حلقه ي خوشبختي ست حلقه ي زندگي است!"
همه گفتند:"مبارک باشد!"
دخترک گفت:" دريغا که مرا
باز در معني آن شک باشد."
سالها رفت و شبي
زني افسرده نظر کرد بر آن حلقه ي زر
ديد در نقش فروزنده ي او
روزهايي که به اميد وفاي شوهر
به هدر رفت هدر
زن پريشان شد و ناليد که واي
واي اين حلقه که در چهره ي او
باز هم تابش و رخشندگي است
حلقه ي بردگي و بندگي است!