و چون فردا شد
و باد مهرگاهن وزيد
و مرد از نامرد باز شناخته شد
دلگرفته و گريان به گرداگرد خويش نگريستم
و به خويش گفتم :از اين پس ، يك يك يادگارهايي را كه از آن روزگار دارم
به مرداني خوب از همان دوران پيشكش خواهم كرد
و اين نخستين يادگار را
هديه مي كنم
به دكتر احمد جليلي بسيار عزيز
كه طبيب شد
و انسان باقي ماند .
نادر ايراهيمي از كتاب هزار پاي سياه و قصه هاي صحرا