و چون فردا شد
و باد مهرگاهن وزيد
و مرد از نامرد باز شناخته شد
دلگرفته و گريان به گرداگرد خويش نگريستم
و به خويش گفتم :از اين پس ، يك يك يادگارهايي را كه از آن روزگار دارم
به مرداني خوب از همان دوران پيشكش خواهم كرد
و اين نخستين يادگار را
هديه مي كنم
به دكتر احمد جليلي بسيار عزيز
كه طبيب شد
و انسان باقي ماند .
نادر ايراهيمي از كتاب هزار پاي سياه و قصه هاي صحرا
تقديم نامه ي رمان بي بديل كليدر نوشته محمود دولت آبادي . تقديمنامه اي كه بر خلاف كتاب ده جلديش تنها سه كلمه است :
پيشكش به عاشقان
تقديم نامه ي كتاب آفتاب در حجاب نوشته ي سيد مهدي شجاعي ( كه زيباتزين تقديمنامه اي است كه تا به امروز ديده ام .) :
مشتاق و مفتخرم كه اين كتاب را
به خداوند عاطفه و عاطفه ي خداوند
به قبله ي مروت و قله ي فتوت
به قافله سالار عشق و صبر و معرفت
به معلم مردان عالم
به آفتاب در حجاب
به روشني بخش خورشيد
به زهراي كربلا
به حسين در آينه ي تانيث
به بانوي بانوان جهان
به عقيله ي بني هاشم ، عقيله ي عرب ، عقيلهي عالم
به صديقه ي صغري
به زينب كبري
تقديم مي كنم
و اميدوارم كه به ديده ي اغماض و قبول و كرامت بنگرد
سيد مهدي شجاعي
تقديم و به نام نامي مسقط الرئس عزيزم شهر شهير اصفهان كه در آنجا به خشت افتاده ام و آرزو دارم در همانجا نيز به خاك روم .
تقديم نامه ي كتاب سر و ته يك كرباس نوشته ي سيد محمد علي جمالزاده
قطار مي رود
تو ميروي
تمام ايستگاه مي رود
و من چقدر ساده ام
............
يادش به خير و روحش شاد
ممنونم كه به اين حقير سر زديد
موفق باشيد