• وبلاگ : بي سرزمين تر از باد
  • يادداشت : افتخار يا ننگ؟!
  • نظرات : -7 خصوصي ، 5 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صدرايا سوييت كينگ 

    اين متن عالي هست كه بانوشتارت اين داستان ساده رو مهيج و خواندني

    كردي

    اهل انتقاد نيستم ولي اين ميثم كي بود

    بازم حرف خودتون رو زدين.گفتم خودتون رو به جاي اون دختر بيچاره هم بذارين.من همينطوري ددري از اون دختر دفاع نمي كنم يعني اصلا دارم ازش دفاع نمي كنم چون من كه هيچي حتي شما هم فكر نكنم بدونين علت كارش چي هست.شايد حق با شما باشه و قضيه اون اينقدرم حاد نباشه كه مجبور باشه.من كلا گفتم چون خودم همچين دوستايي داشتم كه اينجوري بودن اونم به همون شكل حادش.به نظر شما اين شرافت يه پدره كه به خاطر ديدن دخترش بي چادر تو خيابون تنش رو سياه كنه؟اين بدبختي همه ي كشوراي جهان سومي.اين شرافت يك پدر نيست كه پاي چشم دخترش رو كبود كنه فقط واسه خاطر اينكه همچين پوششي رو قبول نداره.به نظر من هر بايدي رو نبايد اجرا كرد.اين نفاقيم كه مي گين نتيجه ي عمل همون پدر و مادره.هر چقدر هم برام توضيح بدين ببخشيد اما قبول ندارم.نه اينكه فكر كنين خودرايم نه ولي چون با همچين آدمايي برخورد داشتم بهشون حق مي دم.و هميشه در طول تاريخ همين بوده محدوديت بي مورد باعث به وجود آمدن نفاق و دروغ شده.فيلم نرگس رو مي بينين؟با اينكه موضوش تكراريه اما بازم حقايق رو بيان مي كنه.راستي مرسي كه به وبلاگ ما سر زدين.دوس دارم بازم بياين.مطالبتونم خيلي جالبن .زنگ انشاتونم خيلي جالب بود و البته دردناك.بازم ممنون

    سلام دوست عزيز؛ اولا که از حضور شما در بي سرزمين تر از باد بي نهايت سپاسگزارم.

    ثانيا که در پاسخ به صحبت‌هاي شما لازم است که بگويم:

    بنظر من اگر فرد مورد بحث، علاقه‌اي به چنين پوششي نداشته، اين امکان را داشته که با سرپرست خود اعم از پدر يا مادرش در ميان گذارد و با آنها مشورت کند. حتي اگه اين امکان را هم نداشته يا اين کار را انجام داده و والدين مخالفت کردند، ديگر بايد بپذيرد که اين پوشش را برگزيند. يا بايد در مقابل حرف والدين مقاومت مي‌کرده و اين پوشش را کنار مي‌گذاشت؛ يا حال که نتوانسته آنها را متقاعد کند بايد اين را به خود بقبولاند که بايد از اين پوشش استفاده کند.

    بنظر من توي زندگي بعضي موقعها يه مسائلي پيش مياد که بايد عليرغم ميل باطني‌مون آنها را بپذيريم. يعني اصلا نمي تونيم باهاش مقابله کنيم. اين آدم هم بايد بپذيرد که حتي اگه علاقه‌اي هم ندارد اما بخاطر حرف پدر و مادرش اين چند صباح را هم خواسته هاي آنها را عملي کند. نه اينکه دوگانه عمل کند و بذر نفاق را در خود تقويت کند و رشد دهد. اين حقيقتي است که او بايد قبول کند نه اينکه با نفاق در جامعه‌اش حضور داشته باشه. اينجوري حتي به پدر و مادرش هم خيانت کرده. لذا به شما پيشنهاد ميکنم که حالتون از اين پدر و مادر بهم نخوره چون اونا يه عقايدي دارن که از نظر خودشون بهش پايبندند. اما اون دختر دوچهره هيچ هويت ثابتي نداره و هر جايي يه جور ظاهر ميشه . از نظر من اون والدين مستبد بسيار شريف تر از دختر منافقشون هستند.

    سلام.وبلاگ قشنگي داري.مطلبت رو خوندم.ببين اينقدر راحت در مورد ديگران صحبت كردن درست نيستا.گاهي وقتا لازمه آدم خودش رو جاي ديگران بذاره.خيلي سخته به زور يه چيزي رو به نام چادر سرت كنن و تو مجبور باشي هميشه حواست باشه كه يه موقع جلوي اون عوامل اجبار از سرت نيفته من خودم چادري نيستم اصلا هم دوست ندارم باشم.نجابت رو هم تو چادر نمي بينم.چه نا نجيبيهايي كه تو همين لباس نجيبانه (چادر)مي شه كه خدا مي دونه.ان رو نگو كه خوب اگه مجبورت كردن اقلا آبرو مندانه سرت كن.بابا دوس نداره سرش كنه آبرو مندانه يعني چي.من به جاي تو كه حالت از اين دختره به هم مي خوره با خوندن مطلبت حالم از هر چي پدر و مادر مستبد و بي سواد و نفهمي به هم مي خوره كه باعث مي شن بچه هاشون به خاطر اجبارهاي عصر حجري و نامربوطشون مايه ي خجالت واسه ديگران بشن.جلوي اين و اون تحقير بشن.اصلا يه همچين پدر و مادري لياقت نام هاي مقدس پدر و مادر رو هم ندارن.خداوند همه رو به راه راست هدايت كنه .آمين

    سلام

    نمي دونم چي بايد بگم ...

    مطلبت رو خوندم خواستم نظر بدم ...

    كمي مكث كردم ...

    ليست دوستانت رو ديدم از نظر دادن پشيمون شدم...

    باز هم نرفتم ...

    رفتم تو صفحه ژارسي يار .. دوستانت رو اونحا ديدم...

    موندم كه چي بگم...

    حالا واقعا نمي دونم چي بايد بگم....

    اگر خواستي بيا بيشتر با هم صحبت كنيم ... بدم نمياد بدونم چي باعث شده كه اين ها دور هم جمع بشوند..

    موفق و مويد باشي

    يا حق