سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علاقمندان بشتابید!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/8/17 7:50 عصر

سلسله نشست های نقد مدرنیسم

با حضور دکتر سعید زیباکلام (استاد فلسفه دانشگاه تهران)

هر هفته یکشنبه از ساعت 50/15 تا 30/17

دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی

سالن ارشاد

تاریخ شروع: 21 آبان 85

 




کلمات کلیدی :

بچه های علامه سخنرانی دکتر خانیکی عزیز رو از دست ندید! چون واقعا

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/8/17 7:44 عصر

گروه علمی_تخصصی مطالعات فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران

برگزار می کند:

سخنرانی و نشست علمی تحت عنوان:

*رسانه ای شدن فرهنگ*

سخنران: جناب آقای دکتر هادی خانیکی

زمان: یکشنبه 21/8/85 ساعت 30/15-30/17

مکان: دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی

سالن ارشاد




کلمات کلیدی :

واقعی اما عجیب!!!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/8/14 9:56 عصر

بیشتر از 30 سال توی خیابونای تهران رانندگی میکرد اما بدون گواهینامه! توی این دوران یه بارم جریمه نشده بود! این اواخر تصمیم میگیره یه دستی به سر و روی ماشین عزیزش بکشه. شیشه های ماشینو دودی میکنه و کلی کار جانبی دیگه... خلاصه دست بر قضا بعد از 30 سال رانندگی توی این شهر دوست داشتنی، صدای سوت پلیس به توقف وادارش می کنه! بالاخره بخاطر دودی کردن شیشه های ماشین جریمه میشه. بعد از گذراندن مراحل قانونی قرار میشه که ازش امتحان بگیرن و بهش گواهینامه بدن........روز مقرر فرا میرسه، با اعتماد بنفس کافی در محل امتحان حاضر میشه........سرتونو درد نیارم.....همون لحظه های اول آزمون توسط افسر رد میشه و قرار شد هفته دیگه همین ساعت دوباره بیاد امتحان بده!!!       واقعا تأمل برانگیزه! نه؟؟؟!




کلمات کلیدی :

درد روزگار

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/8/6 3:48 عصر

هر روزگار دردی دارد؛ درد گرسنگی، درد ناامنی، درد بیماری، درد تعصّب؛ شاید بجا و روا باشد که تاریخ جامعه بشری را بر حسب دردهایی که در روزگار، بیشتر و سخت تر گریبان گیر بشر بوده است به عصر و دوره تقسیم کنیم. بعضی از این دردها مادی و جسمانی است؛ پیشرفت های فنی و علمی انسان اینگونه دردها را بسیار کم کرده است؛ اما شاید به همان نسبت که دردهای جسم بشر تسکین می یابد، دردهای معنوی شدیدتر می شود.

برای آزادگان و اهل اندیشه، بزرگترین دردها آن است که از حق فکر کردن محروم باشند؛ این درد از روزی که نظم و تشکیلاتی در اجتماع به وجود آمد، ظاهر شد. دسته ای که اداره نظم موجود را به عهده داشتند، آن را قطعی و ابدی و تغییر ناپذیر شمردند، و خواستند راه هر گونه چون و چرا و اگر و مگر را درباره اصول آن ببندند تا هیچ خطری وضع ایشان را تهدید نکند؛ اما خوشبختانه انسان نیروی فکر دارد و می تواند نقص و عیب امور را ببیند و در رفع آن چاره گری کند؛ ناچار میان این دو گروه یعنی آنان که قدرت و اختیار داشتند و نظم خاصی را حفظ و اداره می کردند؛ و کسانی که درباره کمال آن نظم شکی داشتند، پیکار در گرفت. در این نبرد، دوطرف یکسان نبودند؛ یکی زور داشت و یکی فکر، زورمندان همیشه بر اهل اندیشه ستم کردند! سقراط به نوشیدن جام زهر محکوم شد، زیرا یقین نداشت که نظم اجتماعی وطنش در آن زمانها بهترین نظمها باشد.....

سرگذشت سقراط هزاران بار در سرزمین های مختلف و جوامع گوناگون تکرار و تجدید شده است.....!!!! 

خودتان نتیجه بگیرید




کلمات کلیدی :

سلام خدا !

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/7/22 2:57 عصر

به تو سلام می‌دهم و با تو سخن می‌گویم، امّا چگونه با تو حرف بزنم، در حالی که به گفته‌هایت پشت کرده‌ام.

چگونه در اقیانوس عشقت غوطه خوردم در حالی که در قلب کویرم؟

چگونه شمیم با تو بودن را استشمام کنم در حالی که در مزبله‌ی مادیّات جان می‌سپارم؟

حال قلبم در کلام نمی‌گنجد و سخن از بیان درونم عاجز است. دلم شه پر عشق در آورد و قاف تا قاف جهان را گشت ولی دلپذیرتر از قلّه‌ی قاف تو جایی نیافت.

دل رفت و دید و عاشق شد، امّا تن نمی‌رود، می‌رنجاند و می‌آزارد، خدایا یاری‌ام کن.

معشوقا! عطشان عطشه عشقت بر درخت وجودم غوغا می‌کند، سیرابش کن.

خدایا؛ جاودان آتش بان آتش عشقت در وجودم باش، ضجّه‌ی عاجزانه‌ام را بشنو و روحم را، که از فرط خستگی از انتظار دیدارت، سر به دیوار تن می‌کوبد، عروج مژده ده!!!




کلمات کلیدی :

میلادت مبارک!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/7/15 3:48 عصر

روزهای بارانی در راه است. دیگر قلب‌ها از خشکسالی نمی‌نالند. از اوّلین سحر که بیدار شدیم، دست‌هایمان به دعا بود و چشم‌هایمان در انتظار بارش باران. امّا انتظار به سر آمده است. نیمه‌ی دوم ماه مبارک رمضان با ورود گلی از سبد فاطمه(س) آغاز می‌شود و با شب‌های قدر دنبال می‌گردد.

همسفر پاک من! در این روزها با محبّت خدا افطار کردیم و شیرینی رضایت‌اش بر جانمان نشست. شکم در حسرت غذا بود ولی فکرمان بال می‌گشود، چشم‌مان تا سرزمین سبز قرآن پیش می‌رفت و گوش‌هایمان جز کلام حق نمی‌شنید.

همسفر پاکم! ای کاش می‌شد تقویم را نگه داشت و از صفای این ماه مبارک کمی را برای دل‌ها پس‌انداز کرد. ای کاش می‌شد تصویری از سرچشمه‌ی افطار را قاب گرفت و در صفحه‌ی دل نصب نمود. امید آنکه بعد از این با اندیشه به نبرد با وسوسه‌های شیطان برویم، هیچ گاه اجازه ندهیم فکرمان در کویر بسوزد و خشک گردد و روزه‌ی فکرمان را افطار نکنیم و همیشه به زندگی خو جاودانه بیندیشیم.




کلمات کلیدی :

در غم فراق کوهستان!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/7/7 8:40 عصر

فلک به سنگ کینه‌ها شکسته قامت مرا

مگر چه کرده‌ام خدایا

شکسته سر، شکسته پا

ز یاد آشنا جدا

کنون کجا روم خدایا

بیا به زخم عاشقان مرهم

دل مرا یک دم ز غم رها کن

من ای خدا به پای این پیمان

اگر ندادم جان

مرا فنا کن!




کلمات کلیدی :

کوهستان خوشحالم کردی!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/7/5 10:47 عصر

کوهستان!

از روزی که دیگر سری به کوهپایه‌هایت نزدم و نسیم روح‌بخش صبحگاهت را استشمام نکردم، حال دیگری دارم. دیگر صخره‌های استوارت، تکیّه‌گاه شانه‌های ناتوانم نیست و چشمه‌ی زلال دامنه‌ات سیرابم نمی‌کند. امّا امروز که آوایی از میان پیچ و خم‌های مسیرت به گوشم رسید، شک نکردم که کوهستان من، کوهستانی جاوید و مألوف است که در اوج دل‌تنگی‌هایم، تجلّی می‌یابد و به من با حضور گرمش نوید می‌بخشد که کوهستان هیچ‌گاه مرا تنها نخواهد گذاشت و بالاخره من و سینه سرخ به سویش پرواز خواهیم کرد تا بر فراز قلّه‌هایش آشیانه‌ای بسازیم و از بام کوهستان در جهت یکتا مقصودمان اوج بگیریم.

همواره همراهت ....... بی سرزمین تر از باد




کلمات کلیدی :

باز هم همسفر قرآنیم!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 85/7/3 5:49 عصر

 

پنجره‌ی قلب‌هایتان را باز کنید. حتی پرده‌ها را کنار بزنید. آخر از دور بوی بهار می‌آید. دو ماه پیش وقتی ماه رجب رسید، خبر از آمدنش داد و ما بی صبرانه منتظر بودیم تا بیاید. آنکه قلب‌هایشان مال خداست و چشم‌هایشان در انتظار رسیدن کاروان رضایت، این ماه را ماه خدا می‌دانند .......

از اوّلین روز ماه هر روز صبح تا شام و افطار تا سحر آبشار بلند رحمت الهی از عرش بر سر و صورت ما می‌ریزد. بوی خوش "ربّنا" اتاق‌هایمان را پر می‌کند. از همان روز اوّل محبت خدا از میان سفره‌ی دل‌ها فوّاره می‌زند و میان دست‌های روزه دار قرآن گل می‌کند و بر روی لب‌ها شکوفه‌های آیاتش وا می‌شود.

آری! از دور بوی بهشت می‌آید. فقط کافی است سر سفره‌ی خدا بنشینیم و مهمانش باشیم. با امید آنکه بوی بهشت در قلب‌مان بپیچد.

 




کلمات کلیدی :

<      1   2