سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خوش به حال روزگار...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/27 12:10 صبح


بوی باران،بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک میرسد اینک بهار

خوش بحال روزگار

خوش بحال چشمه‌ها و دشتها
خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش بحال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بحال جام لبریز از شراب
خوش بحال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌پوشی بکام
باده رنگین نمی‌بینی به جام
نقل وسبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تهی است؛
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ




کلمات کلیدی :

یه شب طلایی اما خط خطی...!(2)

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/25 10:53 عصر

ادامه گفتگوی حقیر با جناب دکتر...!

: O خب میگم حالا با این مسلمونهای ایرانی چیکار باید کرد؟

O: به نظرم مقصر بزرگ در این زمینه حداقل در دو قرن اخیر حوزه های علمیه بودن

O: به نظرم باید اصلاح رو اول از حوزه ها شروع کنیم

بی سرزمین تر از باد: خب یعنی چیکار باید کرد؟

O: از اونجایی که ساختار حوزه ها بر مبنای اصول و قواعدی چیده شده که چندین دهه است تغییر نکردن ایجاد تغییر درشون نیازمند چیزی شبیه به یک انقلابه

O: من میگم چرا باید کسی که نماز و روزش درسته از نظر دینی که حوزه تعریفش میکنه رستگار دنیا و آخرت باشه؟

O: این تعریف از آدم رستگار خیلی از ارزشهای دیگه رو در مورد انسان نادیده میگیره فرضاً تو میتونی روزی صدبار گناههای جور واجور انجام بدی ولی متاسفانه چیزی که با تعریف فعلی از دین از تو خواسته شده اینه که یه سری اصول رو تاکید اصلی روی اونهاست حفظ کنی یه سری اصول رو که تاکید اصلی روی اونهاست حفظ کنی و با اندازه کافی روی برخی موارد دیگه تکیه نمیشه که حتی شاید این مواردی که مغفول واقع شدن در اصلاح امورات مردم خیلی موثرتر از اصول تعریف شده توسط علمای دین باشن

بی سرزمین تر از باد: بنظرت این درسته که ما خودمون رو در کلیشه افکار و عقاید حوزه و متولیان امورش حبس کنیم؟

O: نه

بی سرزمین تر از باد: من میگم گیرم که اینها تعریفشون از این مسائلی که گفتی اون جوری باشه ولی ما همه مون عاقلیم و نباید خودمون رو در بند این افکار عجیب و غریب و تحدید کننده بکنیم

O: قبول ولی اینو تو بعنوان یه دانشجوی سال آخر داری میگی، تو باید دنبال راه حل باشی برای اون کسی که فرضاً توی یه دهات کوره زندگی میکنه اون بدبخت جز مسجد محلشون دیگه چیزی به عنوان منشا علم و آگاهی نمیشناسه لذا میگم باید تفکر آقایون حوزه توی تفکراتشون و تعاریفی که از ارزشها دارن تغییر ایجاد کنن تا به مرور به اون بیچاره هم برسه

بی سرزمین تر از باد: تموم شد صحبتت؟

O: آره با کلی غلط تایپی

بی سرزمین تر از باد: تو یعنی داری بهره مندی از قوه تعقل رو صرف اینکه طرف در یه کوره دهات زندگی میکنه، نقض میکنی؟!!!

O: نه ولی عقل به عنوان یک ابزار وقتی حداکثر کارایی رو داره که ورودی هاش کامل و درست باشن و الا لاجرم به بیراهه میره. اون بنده خدا چه میدونه که کشورهای صنعتی دنیا چطوری اداره میشن اون فکر میکنه اگه نمازشو درست بخونه همه چی حل شدست در حالی که در کنار نماز موارد مهم دیگه ای هم هست

بی سرزمین تر از باد: از کجا انقدر مطمئنی که اونا اینجوری فکر میکنن؟ اون عده ای که ممکنه اینجوری فکر کنن تعدادشون خیییلی قلیله

بی سرزمین تر از باد: اما الان دیگه نمیشه در مورد روستایی ها اینطور قضاوت کرد البته قدرت رسانه ها و نفوذ اونها در افکار افراد رو هم نباید نادیده گرفت

O: حرفت تموم شد؟

بی سرزمین تر از باد: نه ولی نمیتونم تمومش کنم در حال حاضر

بی سرزمین تر از باد: تو بگو

O: این که میگی درسته و با توجه به نفوذ رسانه ها توی شهرستانها آگاهی مردم افزایش پیدا کرده اما سطح این آگاهی و نحوه ی اون دقیقاً مطابق با خواست و نظر حکومت بوده و که این باعث میشه تا باز هم جهت گیری های کلی که برای افراد تعریف میشه مطابق با نظر حوزه ها باشه به عبارت دیگه به مدد حذف برخی حقایق و توصیه های دین چیزی به اسم دین برای مردم تعریف میشه که شاید اون دینی نباشه که مدنظر پیامبر بوده نمونش همین کتمان کردن برخی مشکلات و مسایلی که از نظر دین هیچ توجیهی براش نیست

بی سرزمین تر از باد: خب در حال حاضر و با این شرایط تو چه راهکار یا پیشنهادی بنظرت میرسه؟

O: من میگم باید حوزه دید خودش رو نسبت به مفاهیم دین و رهنمودهای ناب اون تجدید کنه و یه سری از مسایلی که تا حالا به هر دلیلی بهش بها داده نشده ارزش و بها بده

O: همین

بی سرزمین تر از باد: خب راهکارت چیه برای این پیشنهاد؟ یعنی منظورم اینه که حوزه چه جوری میتونه به این جا که تو گفتی برسه؟

O: به نظرم تحقق این امر مستلزم تشکیل شدن گروههای تخصصی و حرفه ای در موضوعات مختلفی که جامعه ما مبتلا به اونهاست هستش و باید این گروههای تخصصی در امور مختلف روز دنیا تعاریف و راهکارهای درست وعملی مطابق با دستورات دین ارائه بدن فرضاً ما الان چیزی که در مورد علم مدیریت برامون از دین بیان شده یه سری اصول کلیه که اگه من فردا صبح بخوام با این اصول یه کارخونه مثل تویوتا رو اداره کنم ابداً امکانپذیر نیست ولی میشه با کارکردن روی مفاهیم و بحث کردن در مورد مفاهیم دین به خیلی از جنبه های مغفول اون رسید

بی سرزمین تر از باد: پیشنهاد خوبی دادی ولی اینکه کِی و چطور و توسط چه کسی ی کسانی محقق بشه و موثر باشه رو نمیشه تخمین زد

O: به نظرم همین طلبه ها به جای اینکه بشینن هی در مورد فضایل نماز کتاب بنویسن یه کمم به خودشون زحمت بدن

O: در مورد فرضاً مدیریت مطلب به روز وعملی ارائه کنن که خب البته میدونم توانشو ندارن چون شناختشون از دین ناقصه برا همین میگم چاره اش یه انقلاب در حوزه هاست.

بی سرزمین تر از باد: این انقلاب بنظر من نیاز به یه نیروی خارجی داره وگرنه اگه فکر کنیم که طلبه ها خودشون یه روزی به این نتیجه میرسن که انقلاب کنن، سخت در اشتباهیم

O: خب؟

اینجا هم با دریافت یک اس ام اس احوال حقیر دگرگون شد و دیگه نتونستم ادامه بدم متاسفانه...!

خدا بگم چیکارت کنه...!




کلمات کلیدی :

یه شب طلایی اما خط خطی...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/25 1:38 صبح

این روزا بنا به دلایلی بیشتر از قبل میام توی اینترنت! دلایلی افزون بر پروژه های کلان دکتر عبداللهی و ...!

لذا در شورا تصمیم بر این شد که در کنار کارایی که خودمون انجام میدیم، با هم در مورد یه موضوع خاص مناظره و گفتگو کنیم. امشب نوبت دوست خوبم O است که خوشحالم باهاش هم صحبت شدم.

این گفتگوها چون خیییلی صمیمانه و .... هست لذا از آوردن اول و آخر گفتگو و بخشی از پارازیت های میانی بحث خودداری شده است!

بی مقدمه بخوانید گفتگوی خودم و خودش رو در مورد ...!

O: ........

بی سرزمین تر از باد:........

O: من میگم خیلی از این رذایل اخلاقی که امروز توی جامعه ما هست مولود عدم وجود شناخت صحیح از معارف دینه که عمدتاً بر میگرده به تاریخ معاصر. قبول داری؟

بی سرزمین تر از باد: میشه به دین هم ربطش داد ولی اخلاق چیزیه که خییییلی هم وابسته به دین نیست یعنی در واقع خییییلی ها هستن که دین ندارن ولی اخلاق دارن و خییییلی ها هم هستن که دین دارن ولی اخلاق ندارن

O: اشتباه گفتی

O: داشتن اخلاق پیش نیازه دینداریه یعنی کسی که اخلاق نداره در واقع دینشو درست نشناخته

بی سرزمین تر از باد: یعنی همه اونایی که اخلاق دارن دیندارن؟

O: نه برعکس همه اونهایی که دین دارن اخلاق دارن البته دینداری به معنای واقعی

بی سرزمین تر از باد: تو خیییییییییلی آرمانی فکر میکنی

بی سرزمین تر از باد: الان کدوم آدم دینداری رو میشه پیدا کرد که همه وجوهات اخلاقی توش پیدا شه؟!

O: میدونم منم کاری ندارم که میشه یا نمیشه منتها میخوام بحثمون درست باشه یعنی با فرض همه چی ایده آل صحبت کنیم

بی سرزمین تر از باد: خب اینکه خیلی بی فایده است

O: چرا ؟ حتماً میخوای بگی از واقعیت دور میوفتیم؟

بی سرزمین تر از باد: خب آدم باید در مرود اون چیزی که هست حرف بزنه نه چیزی که آرزوشو داره که باشه

O: خب آخه اینجوری معنی کلمات توی ذهن آدم بهم میریزه میدونی چرا؟

بی سرزمین تر از باد: نه

O: فرضاً همین جمله خودت رو در نظر بگیر. خییییلی ها هم هستن که دین دارن ولی اخلاق ندارن اگه بخوایم با تعریف تو به این جمله نگاه کنیم دیندار یعنی کسی که نماز وروزش درسته ولی میتونه اخلاق نداشته باشه ولی با تعریف من کسی که دینداره الزاماً باید اخلاق هم داشته باشه وگرنه دیگه بهش نمیگم دیندار میگم دیندار بی اخلاق یا بهتر بگم مسلمون خالی

بی سرزمین تر از باد: اشتباه نکن....من که نیومدم اینجا تعریف ارائه بدم....من چیزی رو گفتم که توی جامعه ما خیییییلی مشهوده..... و با حرف من نباید این برداشت بشه دیندار میتونه اخلاق نداشته باشه

بی سرزمین تر از باد: دیندار باید اخلاق نیکو داشته باشه، باید صادق باشه، باید تفتیش نکنه توی کار دیگران، نباید دروغ بگه، باید وفای به عهد داشته باشه

بی سرزمین تر از باد: اما کدوم آدم مسلمون رو می بینی که مثلا اصلا دروغ نگه، غیبت نکنه، یا واقعا اخلاقش پسندیده باشه؟

بی سرزمین تر از باد: اینکه من بگم الان دیگه هیچ کس حرف راست نمیزنه یا همه دروغگو و فلان اند دلیل بر این نیست که تعریفم از دین رو اینجوری ارائه دادم یا اینکه با حرفام توجیه میکنم اشتباهاتی رو که آدما در کسوت مسلمونی انجام میدن. اینا یه سری حقایقیه که در جامعه وجود داره و نمیشه هم همین جوری بی تفاوت از کنارش گذشت

O: قبوله پس بیا بجای کلمه دیندار برای این آدمها یه کلمه دیگه پیدا کنیم

O: من گفتم مسلمون چون کسی که شهادتین رو یکبار بگه از نظر دین مسلونه اگرجه دروغم بگه و صدتا عیب دیگه هم داشته باشه

O: خوبه به نظرت؟

بی سرزمین تر از باد: خوبه ایشالله

ادامه گفتگو در پست بعدی




کلمات کلیدی :

رای نمیدهم مگر ...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/23 11:24 عصر

نه به خاطر افتخار ملّی
نه به خاطر عزت و شرفِ ...

نه به خاطر خواسته رهبر و علما و فضلا و مراجع و ...
نه به خاطر به نمایش گذاردن حضور میلیونی مردم

نه به خاطر رأی دادن به افراد مورد نظرم و انتخاب آنان

و شکست مخالفین افراد مورد نظرم

نه بخاطر تلبیغات صدا و سیمای ...

نه به خاطر شرمسار کردن شبکه های تلویزیونی خارجی و ایرانیِ ...

نه به خاطر مهری که در انتهای شناسنامه ام حک خواهد شد

نه به خاطر آینده ای که در پیش دارم

فقط به خاطر ....

فردا رأی خواهم داد!




کلمات کلیدی :

همراه شو عزیز...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/23 12:4 صبح




کلمات کلیدی :

کوفته ام...! از نوع قلقلی اش!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/20 11:6 عصر

هر وقت شب ساعت 2 خوابیدی، صبح ساعت 8 بیدار شدی، 8:30 از خونه زدی بیرون، مسیر 25 دقیقه ای رو یک ساعت و ربع تو راه البته توی راه پر ترافیک بودی، ساعت 10 دقیقه به ده رسیدی سر پل مدیریت و بدو بدو خودتو رسوندی به دانشکده ادبیات که بری سر کلاس تربیت بدنی(بعد از کلی پیاده روی)، تند تند آماده شدی برای بالا و پائین پریدن(تربیت بدنی 1)، بعدم یک ساعت تمام دواندنت، بعد هم دوباره بعد از اتمام کلاس تا پل مدیریت پیاده رفتی و کلی منتظر ماشین شدی و بالاخره با مکافات خودتو رسوندی ونک و از ونک هم رفتی متروی میرداماد و سوار اتوبوسای مینی سیتی شدی و تموم مسیر رو وایساده بودی و سه راه ضرابخونه پیاده شدی، از سه راه تا دانشکده پیاده رفتی تازه با تن کوفته، بعد هم با این حالت رفتی سر کلاس دکتر کباری(جامعه شناسی سالمندان)، گشنه و تشنه، نه ناهار خورده بودی نه نماز خونده بودی نه ...، بعد هم وسط کلاس زدی بیرون که بری حاضری یه درس دیگه ات رو بخوری(مردم شناسی)، سریع از کلاس مردم شناسی زدی بیرون و برگشتی سر سالمندان که تا آخر کلاس بشینی و حاضری اینم بخوری، آخرم استاد بی خودکار حضور غیاب کنه، بعد دوباره برگرشتی سر کلاس مردم شناسی با اون استاد ورّاج اش، تا ساعت 3و نیم هم تحملش کردی، بعدم برای یه مسئله ای بعد کلاس رفتی تو اتاقش و ...، بعدم تا ساعت 4 و نیم منتظر شدی تا بیان دنبالت که برگردی خونه، و بالاخره ساعت 6 بعد از ظهر رسیدی خونه و تازه ناهارت رو خوردی.......

.

.

.

اون موقع بهت میگم برا چی امروز اینجوری بودم...!




کلمات کلیدی :

خودتی دیوونه!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/17 12:34 صبح


به من میگن تو دیوونه شدی

راست میگن مهندس!!!؟




کلمات کلیدی :

هوای کوهستان...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/15 12:38 صبح

خدا رو شکر! همه چی خوبه، روزگار، هوا، زمین، آسمون ....
تازه مهندسم حالش خوبه
اصلا هیچی بهتر از این نمیشه
ولی باز دوباره هوای کوهستان کم فشار شده
باز دوباره چی شده؟!
برفا داره کم کم آب میشه، رودخونه پر آب تر از همیشه است، درختا و بوته ها دارن سبز میشن و جوونه می زنن، پروانه ها و زنبورا هم با نسیم کوهستان این ور و اون ور میشن، بوی شکوفه های گیلاس تا این بالاها میاد...! همه جا بوی بهار میاد

دارم میرم بسمت اون جایی که تو تنهایی هام میرم. توی قلب کوهستان!

دیگه نزدیک شدم. پشت همین غاره...!

اما اینجا هنوز برفا آب نشده اصلا هوا یه جور دیگه است همه چی عوض شده یعنی چی شده!؟

با خودم قرار گذاشته بودم که اولین کسی با خودم می برمش اونجا مهندس باشه!

اما حیف! اینجا همه چی بهم خورده

چرا دیگه چوپان و پسرش اینجا نیستن؟! همیشه این وقت روز اونا همین جا بودن خیییییییلی عجیبه

کوهستان چرا ساکته

قبل از اینکه جواب کوهستان رو بشنوم، صدای خودم بهم برمیگرده.

کووووووووهستااااااااان.....! اینجا چه خبر شده؟! اینجا چرا بوی بهار نمیده؟ برّه ها کجان؟ چرا زنبورا و پروانه ها رو باد نیاورده اینوری؟
چرا هیچی نمیگی؟ نکنه باز دی سی شدی؟! صدای منو میشنوی؟  (به قول مهندس) داری منو؟

 قبل از من کی اینجا بوده؟!   اینجا بوی آتیش میاد 

دینگ

کجایی کوهستان؟

ای بابا! چرا ساکتی؟

الان من دی سی میشم، دوباره برمیگردم، شاید مشکل از من باشه!

یه دقه صبر کن الان میام

.

.

.

.

.

.

.

.

.

اینجا همه خطوط اشغالن

هر کاری میکنم نمیتونم کانکت شم

ای خدااااااااااااااااااااااا




کلمات کلیدی :

پست برگزیده از مادر خانومی...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/9 11:39 عصر

دو سه روز  داشتیم توی دولت با مامانم پیاده روی میکردیم که رسیدیم به این نرده ها

مامانم گفت وایسا یه عکسی از این بنداز

خیلی باهاش حال کرده بود

عکس انداختم و به راه مون ادامه دادیم

امروز یه کاغذ به من داد و گفت: اینو برای اون درخته نوشتم، اگه دوست داری بذارش روی وبلاگت با عکسش!

وقتی خوندمش، یه جوری شدم

بهش گفتم بیا برات یه وبلاگ بزنم نوشته هات رو اون تو بنویس، به خدا کلی بازدید کننده پیدا میکنی....بماند که چی بهم گفت...!

خلاصه این پست رو خودم برگزیده اعلام میکنم

و ایمان دارم که از پستهای برگزیده پارسی بلاگ خییییییییلی برگزیده تره...!

 

محبتی که به خوبان دارید،

طوبایی در بهشت وجود شماست

بر سر راهش هر چه هست،

حتی تکه ای آهن را در آغوش می کشد

و به رشد و کمال خود ادادمه میدهد...!

 

یکی درخت اندر میان خانه ماست، که سروهای چمن پیش قامتش پست اند!

مستدام باشی مادر...!

 

 




کلمات کلیدی :

می خواهند صدایم را خفه کنند ...!

ارسال‌کننده : بی سرزمین تر از باد ... در : 86/12/2 6:26 عصر


هنگامی که قرار شد برای مصاحبه به منزل دکتر غلامحسین الهام، سخنگوی دولت، بروم تا با خانم رجبی، همسر ایشان گفت‌وگو کنم، نه‌تنها من، بلکه هیچ یک از اعضای شهروند امروز باور نمی‌کرد که ایشان در جنوب غربی شهر، چند کیلومتر دورتر از تهران زندگی کند. این تعجب هنگام ورود به منزل دوچندان شد. نه ماموری، نه گیت و نه تفحص. خانه‌ای ساده که صاحبان آن میزبان عزاداران حسینی بودند. به همین دلیل یکی از اتاق‌های محدود این خانه کوچک، با سیاهی و کتیبه «یاحسین» پوشیده بود و البته نمای بیرونی نشان می‌داد خانه در این ایام، حسینیه جوانان است. زندگی ساده خانم رجبی و دکتر الهام معطوف به محل سکونت آنها نبود. در طول مصاحبه نیز متوجه شدم آنها ساده‌زیستی را نمایش نمی‌دهند بلکه به آن باور دارند، با آن زندگی می‌کنند و حتی تلاش دارند آن را به دیگران ترویج دهند که اگرچه مخاطب اصلی‌ حاکمان همیشه کاخ‌نشینان هستند، اما حکمرانی آنان برای کوخ‌نشینان است و با آنها نشستن و برخاستن. شاید بتوان از این‌ زوایا، یکبار دیگر به پدیده احمدی‌نژاد و اطرافیان او پرداخت. به کسانی که از حاشیه به متن آمدند، اما زندگی در حاشیه را رها نکردند....
ادامه مطلب
مایه تعجب از بر و بچه های ...!




کلمات کلیدی :

   1   2   3      >